مرکز بهداشت شمال غرب
  • 1394/10/11 - 08:30
  • - تعداد بازدید: 710
  • - تعداد بازدید کنندگان: 710
  • زمان مطالعه: 7 دقیقه

نامه امام خامنه اي حفظه الله به عموم جوانان در کشورهاي غربي

امام خامنه اي حفظه الله نامه اي تاثيرگذار به عموم جوانان در کشورهاي غربي ارسال کردند

294985.mp3 نامه امام خامنه اي حفظه الله به عموم جوانان در کشورهاي غربي


بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحيم



به عموم جوانان در کشورهاي غربي‌

حوادث تلخي که تروريسم کور در فرانسه رقم زد، بار ديگر مرا به گفتگو با شما جوانان برانگيخت. براي من تأسّف‌بار است که چنين رويدادهايي بستر سخن را بسازد، امّا واقعيّت اين است که اگر مسائل دردناک، زمينه‌اي براي چاره‌انديشي و محملي براي همفکري فراهم نکند، خسارت دوچندان خواهد شد. رنج هر انساني در هر نقطه از جهان، به‌خودي‌خود براي همنوعان اندوه‌بار است. منظره‌ي کودکي که در برابر ديدگان عزيزانش جان ميدهد، مادري که شادي خانواده‌اش به عزا مبدّل ميشود، شوهري که پيکر بي‌جان همسرش را شتابان به سويي ميبرد، و يا تماشاگري که نميداند تا لحظاتي ديگر آخرين پرده‌ي نمايش زندگي را خواهد ديد، مناظري نيست که عواطف و احساسات انساني را برنينگيزد. هرکس که از محبّت و انسانيّت بهره‌اي برده باشد، از ديدن اين صحنه‌ها متأثّر و متألّم ميشود؛ چه در فرانسه رخ دهد، چه در فلسطين و عراق و لبنان و سوريه. قطعاً يک‌ونيم ميليارد مسلمان همين احساس را دارند و از عاملان و مسبّبان اين فجايع، منزجر و بيزارند. امّا مسئله اين است که رنجهاي امروز اگر مايه‌ي ساختن فردايي بهتر و ايمن‌تر نشود، فقط به خاطره‌هايي تلخ و بي‌ثمر فرو خواهد کاست. من ايمان دارم که تنها شما جوانهاييد که با درس گرفتن از ناملايمات امروز، قادر خواهيد بود راه‌هايي نو براي ساخت آينده بيابيد و سدّ بيراهه‌هايي شويد که غرب را به نقطه‌ي کنوني رسانده است.



درست است که امروز تروريسم درد مشترک ما و شما است، امّا لازم است بدانيد که ناامني و اضطرابي که در حوادث اخير تجربه کرديد، با رنجي که مردم عراق، يمن، سوريه، و افغانستان طيّ سالهاي متمادي تحمّل کرده‌اند دو تفاوت عمده دارد؛ نخست اينکه دنياي اسلام در ابعادي بمراتب وسيع‌تر، در حجمي انبوه‌تر و به مدّت بسيار طولاني‌تر قرباني وحشت‌افکني و خشونت بوده است؛ و دوّم اينکه متأسّفانه اين خشونتها همواره از طرف برخي از قدرتهاي بزرگ به شيوه‌هاي گوناگون و به شکل مؤثّر حمايت شده است. امروز کمتر کسي از نقش ايالات متّحده‌ي آمريکا در ايجاد يا تقويت و تسليح القاعده، طالبان و دنباله‌هاي شوم آنان بي‌اطّلاع است. در کنار اين پشتيباني مستقيم، حاميان آشکار و شناخته‌شده‌ي تروريسم تکفيري، علي‌رغم داشتن عقب‌مانده‌ترين نظامهاي سياسي، همواره در رديف متّحدان غرب جاي گرفته‌اند، و اين در حالي است که پيشروترين و روشن‌ترين انديشه‌هاي برخاسته از مردم‌سالاري‌هاي پويا در منطقه، بي‌رحمانه مورد سرکوب قرار گرفته است. برخورد دوگانه‌ي غرب با جنبش بيداريدر جهان اسلام، نمونه‌ي گويايي از تضاد در سياستهاي غربي است.



چهره‌ي ديگر اين تضاد، در پشتيباني از تروريسم دولتياسرائيل ديده ميشود. مردم ستمديده‌ي فلسطين بيش از شصت سال است که بدترين نوع تروريسم را تجربه ميکنند. اگر مردم اروپا اکنون چند روزي در خانه‌هاي خود پناه ميگيرند و از حضور در مجامع و مراکز پرجمعيّت پرهيز ميکنند، يک خانواده‌ي فلسطيني ده‌ها سال است که حتّي در خانه‌ي خود از ماشين کشتار و تخريب رژيم صهيونيست در امان نيست. امروزه چه نوع خشونتي را ميتوان از نظر شدّت قساوت با شهرک‌سازي‌هاي رژيم صهيونيست مقايسه کرد؟ اين رژيم بدون اينکه هرگز به‌طور جدّي و مؤثّر مورد سرزنش متّحدان پرنفوذ خود و يا لااقل نهادهاي بظاهر مستقلّ بين‌المللي قرار گيرد، هر روز خانه‌ي فلسطينيان را ويران و باغها و مزارعشان را نابود ميکند، بي‌آنکه حتّي فرصت انتقال اسباب زندگي يا مجال جمع‌آوري محصول کشاورزي را به آنان بدهد؛ و همه‌ي اينها اغلب در برابر ديدگان وحشت‌زده و چشمان اشک‌بار زنان و کودکاني روي ميدهد که شاهد ضرب و جرح اعضاي خانواده‌ي خود و در مواردي انتقال آنها به شکنجه‌گاه‌هاي مخوفند. آيا در دنياي امروز، قساوت ديگري را در اين حجم و ابعاد و با اين تداوم زماني مي‌شناسيد‌؟ به گلوله بستن بانويي در وسط خيابان فقط به جرم اعتراض به سرباز تا دندان مسلّح، اگر تروريسم نيست پس چيست؟ اين بربريّت چون توسّط نيروي نظامي يک دولت اشغالگر انجام ميشود، نبايد افراطي‌گري خوانده شود؟ يا شايد اين تصاوير فقط به اين علّت که شصت سال مکرّراً از صفحه‌ي تلويزيون‌ها ديده شده، ديگر نبايد وجدان ما را تحريک کند.



لشکرکشي‌هاي سالهاي اخير به دنياي اسلام که خود قربانيان بي‌شماري داشت، نمونه‌اي ديگر از منطق متناقض غرب است. کشورهاي مورد تهاجم، علاوه بر خسارتهاي انساني، زيرساخت‌هاي اقتصادي و صنعتي خود را از دست داده‌اند، حرکت آنها به سوي رشد و توسعه به توقّف يا کندي گراييده، و در مواردي ده‌ها سال به عقب برگشته‌اند؛ با وجود اين، گستاخانه از آنان خواسته ميشود که خود را ستمديده ندانند. چگونه ميتوان کشوري را به ويرانه تبديل کرد و شهر و روستايش را به خاکستر نشاند، سپس به آنها گفت که لطفاً خود را ستمديده ندانيد! به جاي دعوت به نفهميدن و يا از ياد بردن فاجعه‌ها، آيا عذرخواهي صادقانه بهتر نيست؟ رنجي که در اين سالها دنياي اسلام از دورويي و چهره‌آرايي مهاجمان کشيده است، کمتر از خسارتهاي مادّي نيست.



جوانان عزيز! من اميد دارم که شما در حال يا آينده، اين ذهنيّت آلوده به تزوير را تغيير دهيد؛ ذهنيّتي که هنرش پنهان کردن اهداف دور و آراستن اغراض موذيانه است. به نظر من نخستين مرحله در ايجاد امنيّت و آرامش، اصلاح اين انديشه‌ي خشونت‌زا است. تا زماني که معيارهاي دوگانه بر سياست غرب مسلّط باشد، و تا وقتي که تروريسم در نگاه حاميان قدرتمندش به انواع خوب و بد تقسيم شود، و تا روزي که منافع دولتها بر ارزشهاي انساني و اخلاقي ترجيح داده شود، نبايد ريشه‌هاي خشونت را در جاي ديگر جستجو کرد.



متأسّفانه اين ريشه‌ها طيّ ساليان متمادي، بتدريج در اعماق سياستهاي فرهنگي غرب نيز رسوخ کرده و يک هجوم نرمو خاموش را سامان داده است. بسياري از کشورهاي دنيا به فرهنگ بومي و ملّي خود افتخار ميکنند، فرهنگهايي که در عين بالندگي و زايش، صدها سال جوامع بشري را بخوبي تغذيه کرده است؛ دنياي اسلام نيز از اين امر مستثنا نبوده است. امّا در دوره‌ي معاصر، جهان غرب با بهره‌گيري از ابزارهاي پيشرفته، بر شبيه‌سازي و همانندسازي فرهنگي جهان پافشاري ميکند. من تحميل فرهنگ غرب بر ساير ملّتها و کوچک شمردن فرهنگهاي مستقل را يک خشونت خاموش و بسيار زيان‌بار تلقّي ميکنم. تحقير فرهنگهاي غني و اهانت به محترم‌ترين بخشهاي آنها در حالي صورت ميگيردکه فرهنگ جايگزين، به‌هيچ‌وجه از ظرفيّت جانشيني برخوردار نيست. به طور مثال، دو عنصر «پرخاشگري» و «بي‌بندوباري اخلاقي» که متأسّفانه به مؤلّفه‌هاي اصلي فرهنگ غربي تبديل شده است، مقبوليّت و جايگاه آن را حتّي در خاستگاهش تنزّل داده است. اينک سؤال اين است که اگر ما يک فرهنگ ستيزه‌جو، مبتذل و معناگريز را نخواهيم، گنهکاريم؟ اگر مانع سيل ويرانگري شويم که در قالب انواع محصولات شبه هنري به سوي جوانان ما روانه ميشود، مقصّريم؟ من اهمّيّت و ارزش پيوندهاي فرهنگي را انکار نميکنم. اين پيوندها هر گاه در شرايط طبيعي و با احترام به جامعه‌ي پذيرا صورت گرفته، رشد و بالندگي و غنا را به ارمغان آورده است. در مقابل، پيوندهاي ناهمگون و تحميلي، ناموفّق و خسارت‌بار بوده است. با کمال تأسّف بايد بگويم که گروه‌هاي فرومايه‌اي مثل داعش، زاييده‌ي اين‌گونه وصلتهاي ناموفّق با فرهنگهاي وارداتي است. اگر مشکل واقعاً عقيدتي بود، ميبايست پيش از عصر استعمار نيز نظير اين پديده‌ها در جهان اسلام مشاهده ميشد، درحالي‌که تاريخ، خلاف آن را گواهي ميدهد. مستندات مسلّم تاريخي بروشني نشان ميدهد که چگونه تلاقي استعمار با يک تفکّر افراطي و مطرود، آن‌هم در دل يک قبيله‌ي بدوي، بذر تندروي را در اين منطقه کاشت. وگرنه چگونه ممکن است از يکي از اخلاقي‌ترين و انساني‌ترين مکاتب ديني جهان که در متن بنيادين خود، گرفتن جان يک انسان را به مثابه‌ي کشتن همه‌ي بشريّت ميداند، زباله‌اي مثل داعش بيرون بيايد؟

از طرف ديگر بايد پرسيد چرا کساني که در اروپا متولّد شده‌اند و در همان محيط، پرورش فکري و روحي يافته‌اند، جذب اين نوع گروه‌ها

  • گروه اخبار :
  • کد خبر : 294985
:
کلیدواژه ها
مدیر سیستم
خبرنگار

مدیر سیستم

Template settings